جدول جو
جدول جو

معنی فندق شکستن - جستجوی لغت در جدول جو

فندق شکستن(دُ گَ تَ)
کنایه از بوسه دادن و گرفتن. (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث) (بهارعجم) (برهان). شاهدی برای این معنی به نظر نرسید
لغت نامه دهخدا
فندق شکستن
پندک شکستن بوسه بازی بوسه دادن، بوسه گرفتن
تصویری از فندق شکستن
تصویر فندق شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
فندق شکستن((~. ش کَ تَ))
کنایه از بوسه دادن و بوسه گرفتن
تصویری از فندق شکستن
تصویر فندق شکستن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فندق بستن
تصویر فندق بستن
کنایه از حنا بستن به سرانگشتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندق شکن
تصویر فندق شکن
ابزاری دارای دو اهرم برای شکستن فندق
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
کنایه از بوسه دادن است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ دَ)
سرانگشتان به حنا رنگین کردن. (غیاث). حنا بستن به سرانگشتان، چنانکه به فندق ماند. (آنندراج). فندقی کردن:
از سر انگشت حسرت میخورم خونابها
کز حنا جانانه فندق بسته بر عنابها.
رهی شاپور (از آنندراج).
رجوع به فندق بند و فندقی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دُ شِ کَ)
آلتی که بدان پوست فندق شکسته و مغز بیرون آورند. (یادداشت مؤلف) ، آنکه بوسه بر زیبایان زند. نعت فاعلی مرخم از فندق شکستن به معنی بوسه زدن:
ما به بوسه بر لب ساقی شده فندق شکن
او فغان زآن پستۀ شکّرفشان انگیخته.
خاقانی.
، نیز به معنی خود بوسه است:
من کیم کز شکر و پستۀ تو
بوس فندق شکنت نارم جست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بندق شکستن
تصویر بندق شکستن
بوسیدن بوسه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
آماده کردن حاضر ساختن مهیا کردن: بنوی یکی دفتر اندر شکست. (شاهنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
برناک بستن پندک بستن (برناک حنا) حنا بستن بسر انگشتان چنانکه بفندق ماند: از سر انگشت حسرت می خورم خونابها کز حنا جانابه فندق بسته بر عنابها. (رهی شاپور بها)
فرهنگ لغت هوشیار